شاعران تبری سرا: شاعری که سرایندۀ درد وطن است ...
زیستن در گسترۀ پاک مازندران، سرزمین درختان ابهامآمیز و کوهای سربه فلک کشیده با بوی باران و نم کاهگل بهانهی خوبی است برای سرودن و عاشق بودن. آری عشق و سرودن! عشقی که میراث امیر و گوهر، طالب و زهره و هزاران عاشق گمنام مازندران است و با روح و جان مردم عجین شده است. آمیزش مردم مازندارن از گذشته تاکنون با موسیقی و ترانههای تبری سبب شده است تا همواره شاهد شکوفایی شاعران شوریدهی این خطه باشیم. یکی از شاعران تبریسرای مازندران کیومرث احمدی کمرپشتی است.
کیومرث احمدی کمرپشتی متخلص به «کیا» و مشهور به «عمو کیا» در سال 1340ش در روستای کمرپشت زاده شد. وی پسر بزرگ خانواده بود. پدرش دامدار و بیسواد بود و آرزو داشت که کیا باسواد شود، از این رو با وجود مشکلات مادی و نبود امکانات، فرزندش را به تحصیل علم تشویق میکرد.کیا تحصیلات ابتدایی را در روستای دوآب سپری کرد و برای تحصیلات راهنمایی به پلسفید رفت. پس از اتمام دوران دببرستان در رشتهی راه و ساختمان (دبیرستان قائمشهر) به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از آن در بانک ملی ایران مشغول به کار شد. زیستن در محیط پاک و سادۀ روستایی و آشنایی با موسیقی محلی- به ویژه ساز للهوا و ادبیات شفاهی- از دوران کودکی سبب شد تا ذوق سرودن اشعار تبری به او روی آورد. ذوق سرودن شعر و علاقه به ادبیات شفاهی و موسیقی در خانوادهی او موروثی بود. مادرش شعر میسرود و پدرش علاوه بر نواختن للهوا، داستانهای و افسانههای شیرین نقل میکرد.کیا نخستین شعرش را پس از پایان خدمت سربازی در وصف شهید زارعیِ روستای دوآب سرود که با استقبال و تشویق زیادی روبهرو شد. او با نگاه خاصی که به محیط و مردم اطراف داشت، دردهایشان را لمس میکرد و آن را دستمایهی اشعار خود قرار میداد.
اشعار تبری او در مجموعه شعر ببۀ اویا در 1393 به کوشش لیلا احمدی کمرپشتی منتشر شده است. این مجموعه شامل غزل، مثنوی، دوبیتی، امیری، ترجیع بند است. بسیاری از اشعار او بیانگر درد مشترک جامعه و طبیعت بکر اطراف او است. او خود را متعلق به شهر خاصی نمیداند، بلکه در اشعارش خود را فرزند مازندران خطاب میکند و همنوا با نوای بلبل و توکای آن در غم طبیعت پاکش مرثیه میخواند و مویه میکند:
مازِرون پِرِس مِنِمه تِه بِرامِندی پِسر تِه لالهی سِرخِ دیمِ و تِه وَنوشهی چَتر
در مجموعهی «ببهی اویا» سعی بر این است تا اشعار تبری کیومرث احمدی کمرپشتی به خوانندگان و علاقهمندان شعر تبری معرفی شود. این مجموعه شامل دلسرودههای شاعر است که آنها را تنها برای دل درمند و عاشقش سروده است. اشعار کیا در قالب مثنوی، ترجیعبند، غزل، دوبیتی و امیری است. وی در اشعارش مقید به قواعد عروضی و فنون شعری نیست. اشعارش گهگاه از وزن عروضی خارج میشود. این خصیصه را بهخصوص در اشعار بلند و ترجیعگونۀ او میتوان مشاهده کرد. اما در استفاده از فنون شعری شاعر ناخودآگاه چنان ماهرانه عمل میکند که گاهی شاهکار میآفریند.
مهمترین خصیصهی شعر کیا عشق است. عشق در اشعار او به دو بخش فردی و اجتماعی تقسیم میشود. در عشق فردی او عاشقی شوریده است که هر لحظه در تکاپوی رسیدن به معشوق است. معشوق او چهرهی خاصی نیست؛ پدر، مادر، همسر و فرزندان را هم شامل میشود. او عشق را از پدر میآموزد و به عشق مجنونوار او به ننا (مادر) غبطه میخورد و آرزو میکند کاش روزی همچون پدر عاشقی واقعی باشد:
کی ببهی واری عاشق بَدیه شه زن و وَچهی رَفق بدیه
کیا از کوه و پرندگان و درختان یاری میطلبد تا دمی به جایگاه وصال برسد. در عشق اجتماعی او عاشق وطن و زادگاه مادری خود و در حسرت بهشت گمشده، یعنی گذشته و کودکیاش است و همواره از اینکه گرفتار و دربند زندگی مدرن و شهری شده است، مینالد. او همچون نیمای شاعر هیچگاه به زندگی شهری عادت نکرده است:
دِل سَروشتِه بیقراره گِنه اَی کوه رِ خوامبه هِمالِندی لینگ پِه خسته چِش خو رِ خوامبه
در لابهلای اشعار او مسائل اجتماعی و رنج مردم مازندران همراه با طنزی تلخ به تصویر کشیده شده است.
یکی از ویژگیهای شعری کیا شخصیتبخشی به اشیا بیجان و موجودات طبیعت است. او به عناصر طبیعت، درختان، گیاهان، پرندگان و حتی سنگ و کوه و رود شخصیت انسانی میدهد، با آنها نجوا میکند و گاهی آنها را تنها همدم تنهاییاش میداند:
وَنوشه کَهو لوشه بِرمه گَلی بونه شونه بِلبِلِ گِسِ کَفِنه پیتکِله سَر دِنه صِد
تصویرسازی و تجسم زندهی طبیعت، توصیف زندگی چوپانی و گالشی، توجه به عناصر موسیقی محلی و واژگان خاص آن، نوآوری در ترکیب واژگان و استفاده از واژگان خاص و اصیل تبری، توصیف فضای کوهستان و موجودات آن، ذکر آیینهای خاص تبری، توصیف پوشش و معیشت مردم مازندران، توجه به زادگاه و پیشینهی تاریخی اجدایاش، اشاره به ترانههای فولکلوریک به ویژه امیری و طالبا (شاعر در بخش امیریها از سبک شعری امیر پازواری بهره برده است)، استمداد از نیروی مافوق طبیعت، اعتقادات قلبی و حضور بیقید و شرط خداوند در تمام مراحل زندگی او از ویژگیهای سبکی شعر کیا است.
کیا در شعر «سه برار» -که داستان زندگی اجدادان او است- همنوعان خود را به دوری از سیاست و تضاد و اختلافات قومی، غرضورزی، کینهتوزی و حسادت توصیه میکند و با دعوت به همبستگی و وحدت، خواهان خوشبختی و سعادت آنان است:
عمر آدمیاتّا روز دِ روزِ حیفه با کینه کدورت بسوزه
مشکلات اجتماعی، هدر رفتن منابع طبیعی، خروج بیرویه جوانان جویای کار از روستاها و شهرهای مازندران از دغدغههای فکری او است که در اشعارش نمود یافته است. یکی دیگر از ویژگیهای اشعار اواستفاده از واژگان اصیل تبری است.
مِه دل تَنگِ خوامبه زار زار بِوار
داغِ دِل و فراغِ یار بِوارِم
بِپلاسِ لاله رِ دوره بَزِنِم
بِه مثلِ بِلبِل تینار بِوارِم
یارِسّه کوکو بَوِّم سونِ کَکی
اَتی این دار، اَتی اون دار بِوارِم
کَهر یابو کوئه تیمار هاکِنم
صدایِ زنگِ چارویدار بِوارِم
شیرِ زِغال بَوِّم پیتِه گوهالِه
سَمِند و قَزِلِ سَربار بِوارِم
بِچا بِچای جا سِلار دَهیرِم
بَسوزِندی صَرای زار بِوارِم
پیرِ گالِشِِ چِشِ اَسری بَوِّم
یادِ وِرگ بَزِه تَرنِمار بِوارِم
قَلی هاکِرده نویِ داغِ ماسَرِ
به یاد بِشکِسّه تِلار بِوارِم
بی رَمِه چَپونِ تَکا بَووشم
داغِ فِرام و وَره مار بِوارِم
مُختِبادِ هیلَنگ بَوِّم بکِشم
پِشتِ سَر چَرخِ روزگار، بِوارِم
شوچر منگِلِ یاد هاکنم داد
ونه کتِل تَشِ کنار بِوارِم
وِنِه خِل بِن بَسوتِ کِلوا
وِنِه سِسّریک و زینار بِوارِم
کشتِ دَس هاییرِم ،تورکِله رِ دوش
داغِ پیته وَلِ نَمدار بِوارِم
تِلکایِ سیو رَختِ دَر هاکِنم
مرگ وِلوِلی و سَردار بِوارِم
موزیِ لُختِ تَن رِ دست بَکِشِم
هِنیشِم دامِنِ اِزاّر بِوارِم
نِواجِش هاکِنم صِوی نِماشون
تَش دَکِته چِشمهی لار بِوارِم
«کیا»یِ نونِ پِشتِ خِرش داغ
هِوار بَکِشِم و شِوار بِوارِم
§ دلم تنگ است، میخواهم زار زار بگریم؛ از داغ دل و فراق یار بگریم.
§ به دور لالهی پلاسیده بگردم و همچون بلبل داغدیده بگریم.
§ برای یارم همچون فاخته، گاهی بر این درخت و گاهی بر آن درخت بگریم .
§ اسب قهوهایام کجاست تا تیمارش کنم؟ و از صدای زنگ اسبان چارواداران بگریم.
§ به جای زغال آب گرفته، جوال کهنه شوم بر روی سمند و غزال بگریم.
§ با گل پامچال رفیق و همدم شوم و از زاری و گریهی جنگل خشکیده بگریم .
§ اشک چشمان گاوبان پیر شوم و به یاد گاو تازه زاییده که گرگ او را دریده بگریم.
§ از داغ سرماست در ظرف چوبی جلا داده و به یاد خانه و سرای گاوها که ویران شده است بگریم.
§ یار چوپان بیگله شوم و چرخ روزگار را به دنبال خود بکشم و بگریم.
§ چوب دستان چوپان شوم و از داغ گوسفند نزاییده و مادر گوسفند بگریم.
§ آغل گوسفندان را هنگام چرای شبانهشان یاد کنم و در کنار کندهی آتش گرفتهاش بگریم.
§ به قربان نان سوختهی زیر خاکسترش شوم؛ برای جرقهی آتش آن زار زار بگریم.
§ لباس سیاه گلابی وحشی را از تنش به در آورم و از داغ سوگ درخت گل ابریشم و سرو بگریم.
§ بر بدن برهنهی بلوط دست بکشم و سر بر دامن درخت آزاد بگذارم و بگریم.
§ صبح تا غروب مویه کنم و بر چشمهی آتش گرفتهی کوهستان بگریم.
§ از داغ خورشت روی نان کیا فریاد کنم و به شدت بگریم.
برگرفته از: مقدمۀ ببۀ اویا